سفر به سرزمين «كامي كازه‌ها»، گزارش سفر به ژاپن(2)

سه شنبه 28 آوريل 2009


به محمد گفتم:" حالا پس از اين همه مدت كه موهايت را رنگ كرده‌اي تفاوتي در نوع نگاه ژاپني‌ها به خودت احساس كرده‌اي يا خير؟" و او با افسوس گفت: " فايده ندارد در همان نگاه اول مي‌فهمند غربي نيستم و رفتارشان كاملا با من متفاوت با غربي‌هاست. اگر هم نفهميدند، همين كه مي‌گويم ايراني هستم راه خود را كج مي‌كنند.»

غذاهاي غربي با همان لذت و علاقه‌اي مورد استقبال قرار مي‌گيرند كه غذاهاي متنوع و مينياتوري ژاپني. رستوران‌ها تمام غذاهايي را كه سرو مي‌كنند به همراه مخالفاتشان، با موم و بسيار طبيعي ساخته‌اند و در مقابل ويترين، به رهگذران نشان مي‌‌دهند. حتي نمونه‌هاي بستني و انواع نوشيدني و سوپ را به همان شكلي كه واقعا دارند با موم ساخته‌اند تا انتخاب را براي مشتري ساده‌تر كنند. خانه‌ها و آپارتمان‌هاي ژاپني هم تركيبي از معماري غرب و شرق است. من در طبقه 25 ساختماني در يوكوهاما به خانه دوستي ايراني رفتم. كف اتاق با تاتامي يا همان تشك ژاپني پوشيده شده بود. قبل از ورود به خانه بايد كفش‌ها را از پا درآورد و دمپايي پوشيد. قبل از ورود به اتاق تاتامي هم بايد دمپايی را درآورد. تختخواب در خانه‌ها و آپارتمان‌هاي بسيار كوچك و نقلي ژاپن كم‌تر ديده مي‌شود. هر شب تشك نرم و پنبه‌ايی به نام «فوتون» را براي خواب پهن مي‌كنند و فردا صبح زود قبل از اين كه خانه را ترك كنند، اگر هوا آفتابي باشد، تشك‌ها را روي بند و يا روي نرده بالكن پهن مي‌كنند تا آفتاب بخورد و رطوبت هميشگي ژاپن، خرابشان نكند. ديوارهاي بين اتاق ها هم معمولا چوبي و كشويي است كه با برداشتن آن‌ها تمام خانه تبديل به يك سالن بزرگ مي‌شود.

اگر نفع شخصي و فردگرايي دو عامل از عوامل رسيدن به ليبراليسم باشند، ژاپني‌ها نيز از اين دو گذشته‌اند و به ليبراليسم رسيده‌اند. با اين تفاوت كه فرد در جامعه ژاپني خيلي نمود ندارد. همه به جمع، گروه، شركت و كارخانه‌اي كه در آن كار مي‌كنند، تعلق دارند و معني پيدا مي‌كنند . به همين دليل بسياري از كساني كه در خيابان‌هاي توكيو و ديگر شهرهاي ژاپن شب را به روز مي‌آورند و به قول خودشان در هتل كپسول زندگي مي‌كنند، كساني هستند كه كار خود را از دست داده‌اند و ديگر به خانه برنگشته‌اند. تعداد اين افراد در سال‌هاي اخير كه ركود اقتصادي در اين كشور بوده روزبه‌روز زيادتر شده‌اند. در اين هتل‌هاي كپسول مانند، كه ارتفاعي در حدود يك متر دارد فرد شب را تا صبح طي مي‌كند.

يك دانشجوي دكترا در دانشگاه زبان‌هاي خارجي توكيو، به من گفت: "يك زن ژاپني كه حدود 12 سال در آمريكا زندگي كرده و به فرهنگ غربي خو كرده بود، در هنگام دفاع از تز دكتراي خود مرتب از كلمه «من» استفاده مي‌‌كرد و مي‌گفت «من اين كار را كرده‌ام» يا «من اين نتيجه را گرفته‌ام» و يا «به نظر من». از همان ابتدا معلوم بود كه اين واژه براي استاداني كه در حال گوش دادن به سخنان او بودند، خيلي دلچسب و خوشايند نبود. پس از پايان سخنراني‌اش هم انتقادات بسياري به او وارد كردند. علي‌رغم اين كه كار و تحقيق بسيار خوبي ارايه داده بود به گفته آن دانشجو همه اين‌ها ناشي از آن بود كه او خود را از جمع جدا كرده بود.

آن‌ها فقط به خودشان فكر مي‌كنند

«دو مكان همواره براي ژاپني‌ها داراي بيشترين اهميت بوده است.»
اين جمله‌اي بود كه بارها قبل از رفتن به ژاپن و همين‌طور در مدتي كه در آنجا بودم شنيدم. براي همين هم برايم خيلي مهم بود كه بدانم ژاپني‌ها در اين محل به چه فكر مي‌كنند و چگونه مي‌انديشند.

استاد دانشگاهي كه در توكيو چند روزي با او هم صحبت بودم، وقتي مي‌خواست در اين باره برايم حرف بزند، به مقايسه جامعه ژاپن و آمريكا پرداخت: «فرق جامعه ژاپن با آمريكا در اين است كه در ژاپن يك فرد در صورتي داراي ارزش و شخصيت است كه در جمع و يا در يك گروه حضور داشته باشد. در نتيجه فرد براي افزايش اعتبار و شخصيت خود، به گونه‌اي تلاش مي‌كند تا تمام مجموعه را به پيش ببرد. اما در آمريكا اينطور نيست.»

از او پرسيدم: «چرا شما همه چيز را با آمريكا مقايسه مي‌كنيد؟» با خنده گفت: «ژاپني‌ها به آمريكا علاقه زيادي دارند و يكي از اولين كشورهايي است كه به آنجا مسافرت مي‌كنند به گونه‌اي كه گويا يك چيز جديد را كشف كرده‌اند.» او با هيجان ادامه داد: «هاوايي يكي از معروف‌ترين جاهايي است كه ژاپني‌ها به آنجا مي‌روند. در ضمن خيلي هم به ژاپن نزديك است.»

ژاپن با گذر از سنت به مدرنيته و ليبرالسيم رسيده است. اما به نظر مي‌رسد كه در زمينه فردگرايي هنوز با مسايل مهمي روبه رو است. در واقع در عين گرايش به فرديت افراد در يك گروه و جمع احساس هويت مي‌كنند.
آن‌ها از اين‌كه براي كارخانه تويوتا، شركت سوني و ... كار مي‌كنند، احساس رضايت مي‌كنند. اگر رشد درآمد يا سود خالص شركتي كه در آن كار مي‌كنند، در مقايسه با سال گذشته بالاتر باشد، احساس رضايتمندي‌شان دو چندان مي‌شود. اما اگر هيچ رشدي نداشته باشند و يا احساس كنند رقبايشان آن‌ها را پشت سر گذاشته‌اند، در خود فرو مي‌روند، ناراحت مي‌شوند، كمتر حرف مي‌زنند، سرعت كار كردن خود را افزايش مي‌دهند و دست آخر هم دست به خودكشي مي‌زنند. در سال‌هاي اخير به طور متوسط سالانه 30 هزار نفر بر اثر مسايل ناشي از افسردگي‌هاي كاري خودكشي كرده‌اند.

«هيشيرو» كارگر يكي از شركت‌هاي وابسته به گروه سوني كه در خيابان «گينزا» توکیو با او اشنا شدم با دادن اطلاعاتي، ابعاد جديدتری از زندگي ژاپني‌ها را برايم روشن كرد:«من خودم چند نفر را مي‌شناسم كه با تعطيلي شركتي كه در آن كار مي‌كردند، ديگر به خانه نرفتند.» از او پرسيدم چرا؟ و هيشيرو بدون كوچكترين تاملي و در حالي كه به نظر مي‌رسيد جواب سوالم را از قبل مي‌داند گفت: «چون كارش را از دست داده بود و از همه مهمتر شركتي كه به آن تعلق داشت، ديگر وجود نداشت. در اين صورت چطور مي‌توان به راحتي به خانه رفت.»

به خود گفتم پس به همين دليل است كه در سال‌هاي اخير هيچ خبري مبني بر اعتصاب كاركنان شركت‌هاي ژاپني در هيچ كجا نخوانده‌‌ام. چرا كه هدف در ژاپن ارتقاي رتبه شركت است. رتبه شركت كه بالا برود، رتبه، درآمد و رضايتمندي فرد هم افزايش مي‌يابد .پس هدف بايد حفظ شركت باشد.

در دانشگاه صنعتي توكيو هم استادان دانشگاه دلايل متعددي را براي اين موضوع مطرح كردند:«ژاپني‌ها هنوز نمي‌دانند چه كسي هستند و خودشان را هم نمي‌شناسند. آن‌ها براي اين‌كه خودشان را بشناسند بايد به اطرافيان خود و به تاريخ رجوع كنند. ژاپني‌ها براي مدت 300 سال مداوم با هيچ خارجي‌اي ارتباط نداشته‌اند، نه تنها با خارجي‌ها بلكه هر منطقه با منطقه ديگر هم هيچ رابطه‌اي نداشته است.»

ژاپن پيش از پا گذاشتن به دنياي مدرن به 30 منطقه مجزا از هم تقسيم شده بود و هر فرد براي بيرون رفتن از منطقه‌اي كه در آن زندگي مي‌كرد نياز به پاسپورت داشت. كشاورز حق تغيير شغل خود را نداشت و هركس بايد شغل خانوادگي و پدري خود را دنبال مي‌كرد. بر همين اساس رابطه اجتماعي آن‌ها به شدت محدود بود و اين احساس همچنان هم وجود دارد.

شايد از همين رو باشد كه سالانه حدود دو ميليون ژاپني براي مسافرت و جهانگردي از كشور خود خارج مي‌شوند و نزديك به چهار ميليون نفر نيز به اين كشور سفر مي‌كنند. وقتي آمارهاي جهانگردان ورودي و خروجي ژاپن با ديگر كشورهاي صنعتي و پيشرفته مقايسه مي‌شود به عمق تنهايي و محافظه‌كاري و نداشتن رابطه با دنياي خارجي ژاپني‌هايي مي‌بريم. خودشان هم به اين مساله اعتراف دارند. براي همين هم هست كه در سال‌هاي اخير گرايشات فردگرايانه در ميان آن‌ها افزايش يافته است. علاقه به مسافرت خارجي روبه‌روز در ميان ژاپني‌ها گسترش پيدا مي‌كند.

قراردادهاي خوبي كه بازيكنان بيسبال ژاپن با تيم‌هاي آمريكايي امضا كرده‌اند و انعكاس اخبار موفقيت‌هاي فردي آن بازيكنان در رسانه‌هاي ژاپن، توجه به كارهاي انفرادي و فردگرايانه را در جامعه افزايش داده است. همان استاد دانشگاه توضيح مي‌هد: «اين بازيكنان هرگز در ژاپن موفق به جلب توجه مردم نشده بودند. آن‌ها در تيم‌هايشان حل شده بودند و موفقيت‌ها و توانايي‌هاي فردي‌شان تحت لواي موفقيت‌ها و شكست‌هاي تيم‌ها ناديده گرفته مي‌شد. اما با رفتن به آمريكا و انعقاد قراردادهاي باارزش ، اين موضوع را كه فرد هم مي‌تواند مهم باشد در جامعه ژاپن تقويت كرده‌اند. همين طور رفتن بازيكنان فوتبال اين كشور به اروپا.»

از سوي ديگر آمارها نشان مي‌دهد كه حدود دوسوم از راه يافتگان به دانشگاه‌ها در سال‌هاي اخير، درس را رها مي‌كنند. در واقع ارزش تحصيل به موازات كاهش اعتبار فعاليت‌هاي جمعي كمرنگ شده است.

اما در مقایسه در سال‌هاي اخير نيز گرايش جوانان به ادامه تحصيل در اروپا و به ويژه آمريكا رشد چشمگيري داشته است. اغلب زنان ژاپني دوست دارند با مردان خارجي ازدواج كنند، زبان انگليسي ياد بگيرند و با خارجي‌ها رفت و آمد داشته باشند. جراحي چشم و گونه و رنگ كردن موها و پوشيدن شيك‌ترين لباس‌هاي مدروز غرب، از جمله نشانه‌هاي علاقه‌مندي به غرب تلقي مي‌شود.

همه اين عوامل موجب شده تا نگاه سنتي ژاپني‌ها نيز تغيير كند.

همان استاد دانشگاه به خوبي به ياد مي‌آورد كه چند ماه پيش يك خانم ژاپني كه پس از 15 سال زندگي و تحصيل در آمريكا تز دكتراي خود را در دانشگاه صنعتي توكيو ارايه داده بود، با وجود ارزش‌هاي فراواني كه در تزش وجود داشت، نتوانست نمره خوبي از استادان ژاپني بگيرد.

وقتي از او دليلش را پرسيدم، گفت: او در تمام طول سخنراني‌اش مرتب مي‌گفت: «من اين كار را كردم، به اين نتيجه رسيدم و به نظر من بايد چنين كرد. اين واژه ]من[ براي ژاپني‌ها آن هم براي استادان دانشگاه كه هيچ كس به ارزش و اعتبار آن‌ها نمي‌رسد، خوشايند نيست. به همين دليل هم علي‌رغم اين‌كه او به خوبي از تز خود دفاع كرد، نمره خوبي دريافت نكرد. از همان اول هم مشخص بود، آن زن كه به شيوه فرهنگ آمريكايي و فردگرايي خو كرده و خيلي سعي در مطرح كردن خود دارد، نمي‌‌تواند جواب مثبتي از جامعه ژاپني دريافت كند."

ژاپني‌ها در مورد مسايل جامعه‌شان زياد فكر نمي‌كنند و بيش‌تر دنبال اين هستند كه چطور درآمد بيشتري به دست آورند. در واقع فقط به خودشان فكر مي‌كنند.

تراژدي ايراني‌ها در ژاپن

حسين 36 ساله اهل نظام‌آباد تهران و براي 13 سال ساكن ژاپن است . فعلا در يوكوهاما زندگي مي‌كند. مي‌گويد: «اگرچه غيرقانوني در اين‌جا زندگي مي‌كنم، ولي تا به حال مشكل خاصي برايم پيش نيامده است. در ژاپن اگر خلاف نكني، تا آخر عمر هم مي‌تواني غيرقانوني و بدون اين‌كه اجازه اقامت داشته باشيد، زندگي كنيد.»

از حسين پرسيدم: "در اين 13 سال دلت براي خانواده‌ات تنگ نشده است؟" با خنده تلخي گفت:" چرا. البته يك بار از طريق يكي از دوستان كه اقامت رسمي و قانوني دارد، پدرم را دعوت كردم و او براي دو هفته به اين‌جا آمد.»

دو، سه ساعت بعد، حسين شروع به پرسش درباره ايران كرد: «اوضاع چه طور است؟ برادرم مي‌گويد كه اگر برگردم بهتر است. اما من نمي‌دانم چه كنم؟ آنهايي كه جديدا از ايران آمده‌اند مي‌گويند شرايط خيلي با گذشته تفاوت كرده، آيا اينطور است؟»

چهار روز از سفر به ژاپن را با ايرانيان مقيم توكيو و يوكوهاما گذراندم. در اين مدت دوستان جديدي پيدا كردم. رضا يكي از آنهاست. او پس از ازدواج با يك دختر ژاپني اجازه اقامت رسمي را در اين كشور به دست آورده است. آخرين باري كه به ايران آمد، پنج سال پيش بود، يعني سال 1378: «راستش را بخواهي فكر مي‌كنم كه ديگر نمي‌توانم با شرايط ايران زندگي كنم. البته اين‌جا هم زياد راضي نيستم و مشكلات زيادي دارم. در ايران آدم احترام لازم را ندارد. انگار همه از هم طلبكارند. من مشكل سياسي نداشته و ندارم. اصولا كاري هم با سياست ندارم. اين‌جا هم يك كشور كارگري است. اما در ايران از همان لحظه‌اي كه وارد فرودگاه مي‌شوي، برخوردهاي ناخوشايند شروع مي‌شود تا موقعي كه دوباره سوار هواپيما مي‌‌شوي و برمي‌گردي»

اكثر ايراني‌هايي كه اين‌جا هستند، وضعيت مالي مناسبي براي خودشان در ايران فراهم كرده‌اند، اما نمي‌دانم چرا حاضر نيستند به ايران بازگردند. او اسم كوچك خيلي‌ها را پشت سر هم رديف مي‌كند كه از نزديك همه آن‌ها را مي‌شناسد: «هر كدامشان دو، سه مغازه، خانه و ماشين در تهران دارند. اما به نظر مي‌رسد آلوده ژاپن شده‌اند. تا پليس آن‌ها را به جرم غيرقانوني بودن دستگير نكند، حاضر به ترك اين‌جا نمي‌شوند.»

از رضا می خواهم كه بيش‌تر از خودش برايم تعريف كند:«من تا حدودي از وضعيت خوبي برخوردارم. بيش‌تر سعي مي‌كنم از وطني‌ها (منظورش ايراني‌هاست) فاصله بگيرم. دوستي و رفت‌وآمد با آن‌ها براي آدم دردسر درست مي‌كند». رضا با افسوس تاكيد مي‌كند:«با اين همه فايده ندارد. نمي‌توان ايراني بودن خود را در ژاپن مخفي كرد. بيش‌تر به دليل شكل ظاهري و قيافه‌اي كه ما ايراني‌ها داريم.» رضا چند سالي است كه موهايش را رنگ مي‌كند: «تفاوت ما ايراني‌ها با خيلي از خارجي‌ها كه در ژاپن زندگي خوبي دارند، در همين رنگ موهاي سر ما است. به همين خاطر من موهايم را رنگ كردم تا شايد نوع نگاه‌ها به من عوض شود.»

پرسيدم: «آيا پس از رنگ كردن موهايت برخوردشان با تو تغيير كرد؟» كه با ناراحتي جواب داد: «لعنتي‌ها خيلي زود مي‌فهمند كه اروپايي و آمريكايي نيستي.»
حسين كه حالا موهاي سرش كاملا ريخته و دوستانش به شوخي به او مي‌گويند به جاي موهايش پول سبز شده، با اين‌كه مشكل خاصي ندارد، اما مي‌گويد: «با هر كس كه آشنا مي‌شوم اول از من مي‌پرسد كجايي هستی كه مي‌گويم «پرشين»، اما پس از مدتي كه مي‌فهمد پرشين، اسم ديگر ايران است در ارتباطش با من احتياط بيش‌تري به خرج مي‌دهد.»

واقعا چه مسايلي پيش آمده كه ايراني‌ها چنين وضعيتي در ژاپن پيدا كرده‌اند. يكي از ساده‌ترين كارها در عين حا ل پردرآمدترين آن، فروش انواع مواد مخدر در ژاپن است. اين سودآوري و آسان بودن هركس را به وسوسه مي‌اندازد تا راه چندساله داخل كشور خودش را يكي، دو ماهه و شايد هم يك شبه در ژاپن طي كند. علاوه بر اين فيزيك بدني خاص ايراني‌ها، اين تصور را برايشان به جود آورده كه احساس مي‌كنند در مقابل ژاپني‌ها راحت‌تر مي‌توانند فعاليت كنند. تحقيقات انجام شده توسط مراكز مختلف در ژاپن نشان مي‌دهد كه حدود 70 درصد ايراني‌ها پس از اين‌كه پا به ژاپن مي‌گذارند، وارد فعاليت‌هاي مربوط به خريد، فروش و توزيع مواد مخدر مي‌شوند، به طوري كه هم اكنون بخش عمده‌اي از توزيع اين مواد را در شهرهاي توكيو و اوزاكا در اختيار دارند. شكل ظاهري آن‌ها هم، موجب لو رفتن آن‌ها در ميان افكار عمومي شده است.

يك روز كه براي ديدن يكي از دوستانم قرار ملاقاتي در چهار راه «شي‌بيا» مركز جوانان و در عين حال مهم‌ترين مركز فعاليت ايراني‌ها در توکیو داشتم، نيم ساعت زودتر از زمان قرار رسيده بودم. در زير يك مجسمه كوچك سنگي يك سگ به نام «هاچيكو» شلوغي غيرقابل تصور چهار راه را نگاه مي‌كردم كه دو، سه نفر علامت‌هايي به من دادند. ابتدا فكر كردم كه اشتباه مي‌كنم، اما آن‌ها جلوتر آمدند و با تصور اين‌كه من فروشنده مواد هستم، صحبت‌‌هايي كردند كه چيزي نفهميدم. وقتي دوستم به محل قرار آمد شرح ماجرا را برايش گفتم كه تاييد كرد ايراني‌ها در «شي‌بيا» به فروشنده مواد معروف هستند، اگر تنها به آن‌جا بروي، حتما به سراغت مي‌آيند، ضمن اين‌كه در آن محل به اين راحتي هم نمي‌توان كاركرد. هر كوچه و خياباني در اختيار سه، چهار نفر است و اين‌ها هم زير نظر يك سرباند كار مي‌كنند. هر خيابان حوزه كار چند نفر است كه دخالت در كارشان بارها موجب برخوردهاي مسلحانه شده است.

مسعود يكي از ايراني‌هايي كه با پليس و دادگاه‌هاي توكيو به عنوان مترجم همكاري دارد، برايم تعريف كرد: «بازار مواد مخدر اين‌جا آنقدر وسوسه‌انگيز است كه بسياري از ايراني‌ها از كانادا و آمريكا نيز براي اين كار به ژاپن سرازير شده‌اند. بعضي از آن‌ها تحصيلات خوبي هم دارند، بعضي‌هايشان دانشجو هستند و يكي، دو نفر هم نقاش بودند كه پليس آن‌ها را گرفته بود و من به عنوان مترجم كمكشان مي‌كردم.»

مسعود از يك جوان صحبت كرد كه پس از دستگيري وقتي پليس از او مي‌پرسيد چرا دست به چنين كاري زده‌اي، مي‌گفت: "مي‌خواهم حق را بگيرم." به گفته مسعود او با اين اعتقاد كه جهان سرمايه‌داري حقش را خورده، مي‌خواست با فروش مواد مخدر به دنبال احقاق حق خود باشد. بسياري از آن‌ها حتي از اين‌كه مواد مخدر مي‌فروشند، ناراضي نيستند، از نظر روحي و رواني هم احساس شرمندگي ندارند. چرا كه تا آن‌جا هم كه بتوانند، نمي‌گذارند هموطنانشان اين مواد را مصرف كنند و معتقدند: «ژاپني‌ها بكشند بهتر است».

يك بار پليس توكيو يك ايراني مقيم ايرلند را با سه كيلو شيشه گرفته بود، وقتي مسعود از او پرسيد براي چه اين كار را كردي، پاسخ داد:" با يك نفر «كركري» داشتم." از مسعود پرسيدم: «شيشه چه نوع ماده‌اي است.» برايم توضيح داد: «كريستال شيشه، يك ماده مخدر شيميايي به نام «متيل آمينوپروپان» است كه ژاپني‌ها به آن «كاك‌سي‌زاي» مي‌گويند.

اين دارو كه در زمان جنگ دوم جهاني توسط ژاپني‌ها اختراع شده به سربازان كمك مي‌كرد پس از مصرف آن تا سه روز نخوابند و بتوانند كار كنند، بجنگند و در پست‌هاي نگهباني خود انجام وظيفه كنند. اثرات آن هم يكسري موهومات و خيالات و انرژي‌زايي است. در حال حاضر راننده‌هاي كاميون و افرادي كه كارهاي سخت دارند و مجبور به فعاليت در شب هستند، مصرف‌كننده‌هاي اصلي آن هستند. البته جوانان نيز علاقه ويژه‌اي دارند. دخترهاي جوان چندسالي است كه گرايش زيادي به مصرف آن پيدا كرده‌اند. چرا كه به قول خودشان انرژي‌زاست و براي مدتي اشتهاي به غذا خوردن را در آن‌ها كور مي‌كند، از همين رو شيوه‌اي است براي لاغر شدن. هر يك گرم شيشه توسط فروشندگان عمده به قيمت 2500 ين به واسطه‌ها فروخته مي‌شود، اما قيمت آن براي مصرف‌كننده در بعضي از زمان‌ها به 15 هزار ين هم مي رسد.

كوكائين كه از آمريكاي جنوبي وارد ژاپن مي‌شود «ام.دي.ام.آ (MDMA)» يك نوع قرص است كه در ديسكوهاي چيني ژاپن ، مورد استفاده قرار مي‌گيرد و «ال.اس.ديLSD» و همين‌طور حشيش، از ديگر مواد مخدري هستند كه در ميان جوانان ژاپني رواج دارد. برخي آمارها گردش مالي مواد مخدر و سكس را در ژاپن تا 15 ميليارد دلار برآود كرده‌اند و اين رقمي نيست كه بتوان به راحتي از آن گذشت.

غير از ايراني‌ها، چيني‌ها، ويتنامي‌ها، اهالي روسيه، اوكراين و آمريكاي جنوبي و تعدادي هم از كشورهاي آفريقايي، در خريد و فروش و توزيع مواد مخدر دست دارند. اما از اين ميان فقط نام ايراني‌ها بر سر زبان‌ها افتاده و هرازچندگاهي با حضور در صفحات حوادث روزنامه‌هاي ژاپن، موقعيت ايراني‌هاي ديگر را كه كار آبرومندي دارند، به خطر انداخته‌اند.

هيروشيما، سربرآورده از خاكسترهاي بمب اتم

بعداز ظهر نخستين روز فروردين‌ماه در هيروشيما بودم. با قطار سريع‌السير «شين كانسن» از توكيو يك راست وارد ايستگاه راه‌آهن هيروشيما شدم. باران ريزي مي‌باريد. همراهم به دنبال چتر يكي دو مغازه را گشت. من منصرفش كردم. «كمي زير باران باشيم طوري نمي‌شود.»
قرار اين بود كه تمام بعدازظهر آن روز را در هيروشيما و در خيابان‌ها و بازار مدرن آن گردش كنيم و شب را در يك هتل سنتي در جزيره‌اي به نام «مياجيما» ياجزيره خدايان در جنوب هيروشيما بگذرانيم.





تعديل از پيش

اين سخنگاه از پيش تعديل مي‌شود: نظر شما پيش از تأييد مديران سايت ظاهر نخواهد شد.

كى هستيد؟
پيام شما

براى درست كردن پاراگراف، كافيست كه خط خالى ايجاد كنيد.




بنا به توافقنامه Creative Commons برخی از حقوق برای بهمن احمدی امویی محفوظ است.
نقل قول غیرتجاری و با ذکر منبع و اطلاع نویسنده، آزاد است.